سفارش تبلیغ
صبا ویژن







   برخورد شما در اینگونه موقعیتها چطور بود؟ گلایه نمیکردید؟

من این گلایه را همیشه نسبت به مدیران ارشد سازمان مطرح کرده بودم که چرا وقتی این اتفاق این‌طوری می‌افتد، من را کمک نمی‌کنید که اثرگذاری‌ام را شدیدتر و عمیق‌تر بکنم؟ چرا به من کمک فکری نمی‌دهید؟ چرا راهبردهایتان را شفاف‌تر با من در میان نمی‌گذارید؟ چرا همیشه نظارت و کنترل و تأیید و نهی شما بعد از تولید پیام و بعد از اینکه پیام رفت در خانه‌های مردم، اتفاق می‌افتد؟ ولی همیشه این مسئله بوده است. همواره تلاش مدیران سازمان این بوده است که به جای مدیریت متن، حاشیه را مدیریت می‌کنند.

  یعنی؟

می‌روند ببینند که مجلس می‌خواهد چه کار بکند. حالا با مجلس وارد گفت‌وگو شویم که این حرف را نزند یا بزند یا برویم مصاحبه کنیم در روزنامه‌ها که این برنامه می‌خواهد این را بگوید یا نگوید یا مصاحبه کنیم در تلویزیون که ما می‌خواهیم این کارها را بکنیم... خوب چرا نمی‌روند متن را مدیریت کنند؟ مدیران سازمان انتقادها را دور می‌زنند؛ به جای اینکه کاری بکنند که انتقادی تولید نشود، کاری می‌کنند که منتقدان حرف نزنند؛ یعنی مدیریت حاشیه‌ای. این‌ها همه مدیریت حاشیه است.

   منشأ آن کجاست؟


مدیران ارشد سازمان اغلب چهره‌های سیاسی هستند تا رسانه‌ای. آن‌ها می‌خواهند حرفی علیه آن‌ها تولید نشود؛ حرفی علیه صداوسیما تبدیل نشود؛ نه اینکه صداوسیما وظیفه‌اش را درست انجام بدهد. این ایرادی مبنایی است و این اتفاقاً در حال تبدیل‌شدن به فرهنگ سازمانی سازمان صداوسیماست. شما الآن ببینید که معاون سیما هر چندروز یک‌بار، نشست صمیمانه‌ای با عده‌ای دارد. خوب برای چه نشست می‌گذارید؟ اگر می‌خواهید دستوری سازمانی را ابلاغ کنید، خوب ابلاغ کنید. برای چه نشست تلویزیونی می‌گذارید؟ بعد در تلویزیون هم پخش می‌کنید. مثلاً می‌خواهید بگویید که در برنامه‌سازی کودکان و نوجوانان بهتر است به این موضوع توجه کنید. برای چه در تلویزیون پخش می‌کنید؟ مثلاً اگر من بخواهم به معاونم نامه‌ای بنویسم، باید نشست تلویزیونی برای آن برگزار کنم؟ خوب در نامه‌ای ابلاغ می‌کنند که این کار را بکنید. این‌ها همه‌اش حاشیه‌پردازی در رسانه است. متن رسانه یتیم است. متن رسانه اتفاق می‌افتد؛ بسته به اینکه دست چه کسی باشد؛ کارگردانش چه کسی باشد؛ مجری‌اش چه کسی باشد.

  بههمینعلت برخی که نباید اینقدر مهم میشوند؟

بله. به‌همین‌علت است که همیشه، کسانی که نباید آن‌قدر مهم باشند، مهم می‌شوند. الآن مجریان سازمان از مدیران سازمان مهم‌تر هستند. یعنی اثرگذاری مدیر شبکه‌ای تلویزیونی بر آنتن، از اثرگذاری یک مجری برنامه‌ای تلویزیونی کمتر است؛ چون او به کار خودش مشغول است و آنتن هم سپرده شده است به دست کسانی که از تلویزیون دیده می‌شوند. مجری، حتی مجری‌مؤلف هم باید در سایة مدیر باشد.

  با خطوط قرمز؟

مجری باید مدیریت و کنترل شود؛ نه اینکه فقط خط قرمز برای او بگذاریم و حدود تعیین کنیم. باید به او غذا بدهیم و تغذیه‌اش کنیم. بگوییم شما باید از اینجا شروع کنی و به اینجا برسی. به او بفهمانیم که رسانه چیست. به او بگوییم حرفی که می‌زنی، ممکن است اثر سیاسی‌اش این باشد. چرا من سازنده و مجری نباید به نتایج نظرسنجی‌های سازمان دسترسی داشته باشیم؟ نظرسنجی چرا باید از من مخفی باشد. من باید بدانم که چه خبر است. من باید بدانم که در بولتن‌های سازمان چیست و چه می‌‌گذرد.

  چرا؟

چون من حساسیت و دغدغه را تولید می‌کنم. ولی کسانی از این‌ها مطلع هستند که اثری ندارند. درواقع، تولید محتوا در سازمان و مراکزی همچون مرکز طرح و برنامة سازمان، مرکز تحقیقات سازمان، ادارة پژوهش‌های معاونت سیما و معاونت صدا، مرکز پژوهش‌های اسلامی قم و چندین مرکز پژوهشی‌مطالعاتی دیگر مسیر خودش را می‌رود که منتهی به رسانه نیست و منتهی به کتابخانه است و کمترین اثر را روی آنتن دارد. آنتن هم دست اهلش است؛ دست برنامه‌ساز است؛ دست تهیه کننده است؛ دست مجری است. هیچ‌وقت هم این‌ها با هم یکی نشدند.

  لایههای مدیریتی بین سازنده و مدیر علت این نقصان نیست؟

نه؛ ارتباط هست. البته، بسته به آدم‌ها، تفاوت‌هایی وجود دارد. مدیران همه یکی نیستند؛ ولی ارتباط وجود دارد. این‌طور نیست که یک مدیر نتواند حرفش را به مجریان برنامه‌ساز منتقل کند. ارتباط وجود دارد، ولی آن اراده و دانش وجود ندارد. دانش در حد پایینی هست. در حد سلیقه و فرمال است. خیلی از مدیران که نمی‌‌خواهم اسم ببرم، واقعاً مدیران خوبی هستند؛ اما برای رفاقت. حتی برای اینکه شما پشت سرشان نماز بخوانی، خیلی خوب هستند. ولی او خودش نمی‌‌داند هنوز رسانه یعنی چه؟ رسانه را مثلاً در سطح مدیریت یک مسجد می‌بیند. نمی‌‌داند یک برنامة تلویزیونی یعنی میلیون‌ها نفر مخاطب. یا این را متوجه نیست یا برایش عادی شده است.

  با عوضشدن مدیران این وضعیت درست میشود؟

برای اینکه یک سیستم و سازمان کارش را انجام بدهد، فقط مدیر دخیل نیست، نیروی انسانی هم دخیل است. من همة این‌ها را مقصر می‌‌دانم و البته معتقدم ساختار هم قطعاً مشکل دارد. ولی به نظر من، مدیران تغییر و تحول را آغاز می‌کنند. ساختار را این‌ها می‌توانند متحول کنند و در دستانشان بگیرند.

  یعنی مدیر خوب میتواند در صداوسیما تحول ایجاد کند؟

اگر اراده‌اش را داشته باشد و ساختار را بشناسد، به‌نظرم می‌‌تواند حداقل ساختار را ترمیم کند. من آن اراده را نمی‌بینم و این ساختار است که سوار بر مدیر است. این ساختار است که مدیر را دور می‌زند و بر او مدیریت می‌‌‌کند. لذا بدون آنکه اراده‌ای وجود داشته باشد، دائماً به ساختار اضافه و آن را فربه می‌کنیم. به‌هرحال، نقد مدیران خودش یک بحث است. اگر بخواهیم، باید بنشینیم و تک‌تک درباره‌اش صحبت کنیم.

  برگردیم سر بحث دیروز امروز فردا. شایع بود که تعطیلی برنامة شما به موضعگیری حضرت آقا دربارة رسانهاینبودن کرسیهای آزاداندیشی مربوط بوده است.

دیروز امروز فردا منتقدانه و مناظره‌ای نبود؛ تاک‌شو بود. زمانی هم که حضرت آقا این را گفتند، ما اصلاً مناظره نداشتیم. مناظره‌ها که برای دی‌ماه 88 بود. حضرت آقا آن حرف را در شهریور 89 گفتند؛ یعنی هشت‌ماه بعد. ضمن اینکه آقا ناظر به کرسی‌های آزاداندیشی آن حرف را بیان فرمودند. سؤال این بود که چرا تلویزیون در کرسی‌های آزاداندیشی مشارکت نمی‌‌کند. آقا فرمودند که این کار برای دانشگاه‌هاست نه کار تلویزیون. ما هم حرفمان همین است.

کرسی‌های آزاداندیشی یک بحث عمیق علمی‌دانشگاهی است؛ کار تلویزیون نیست. حضرت آقا راجع به مناظره‌ها در 14خرداد88 گفتند که مناظره‌ها ادامه پیدا کند. البته، من قبول دارم برگزارکردن مناظره خیلی ملاحظه دارد و همة حرف من هم همین است. من می‌گویم چرا سازمان دربارة پدیدة پیچیده و مهمی مثل مناظره فکر نمی‌‌کند و یک‌دفعه اتفاق می‌‌افتد. من می‌‌گویم حالا که رخ داده است، پس حداقل دربارة آن فکر کنیم. آمارها می‌‌گوید این برنامه‌ها اثر بسیار عمیقی در آن فضای اجتماعی کشور و در فروکش‌کردن اغتشاشات و التهابات عمومی داشته است. من در جلسه‌ای که در اتاق فکر سازمان، آن‌موقع قائم‌مقام سازمان برگزار کرده بود، همین را گفتم. گفتم من خودم مطمئن نیستم که مناظره‌ها باید ادامه پیدا کند. من نمی‌دانم. من از آقای پویا که آن موقع رئیس مرکز تحقیقات سازمان بود، خواهش کردم که در یک تحقیق جدی مثلاً از روش دلفی، کارکرد و اثر برگزاری مناظره‌ها را از صاحب‌نظران و نخبگان تحقیق کنند. ببینند چه هست؛ خوب است یا بد. چطور باید باشد؟ اصولش چیست؟

  نظرات در این جلسه اتاق فکر پیرامون مناظرهها که بیشتر به برنامه رو به فردا مربوط میشود، چگونه بود؟

در آن جلسه در اتاق فکر سازمان صداوسیما که نزدیک به بیست‌وپنج نفر از نخبگان حضور داشتند و اساتید مطرح دانشگاه‌های کشور بودند، به‌جز یک نفر، تمام کسانی که در آن جلسه بودند، گفتند که مناظره‌ها باید ادامه پیدا کند. فقط یک نفر مخالف بود که یکی از مدیران میانی سازمان بود. تمام اساتیدی که مدیر سازمان نبودند و به‌سبب صفت و جایگاه علمی در جلسه آمده بودند، تأکید می‌‌کردند که مناظره‌ها با کمی تغییر، باید ادامه پیدا کند. ولی با وجود این، در آخر جلسه، گفتم که من مجاب نمی‌‌شوم. باید علمی توجیه بشوم. اصرار من بر این بود که به‌وجودآمدن، ادامه‌پیداکردن یا قطع‌شدن مناظره‌ها باید مبتنی بر یک سیاست باشد که احساس می‌‌کنم ناگهانی و دفعی بوده است. البته تعطیل‌ شدن مناظره‌ها را قبلاً هم گفته‌ام که علت اصلی‌اش عدم مشارکت اصلاح‌طلبان بود که یک‌بار هم در برنام? زنده برخی از اسامی را گفتم. در این باره حرف بسیار است.

  پس نظر حضرت آقا مبنی بر تعطیلی برنامه را رد میکنید.

دیروز امروز فردا کاملاً گفت‌وگومحور بود و شفاف و اصلاً مصداق حرف آقا نبود. آقای دارابی هم به من گفتند که اینکه تعطیلی برنامه را به صحبت‌های حضرت آقا منتسب کنند، حرف بیهوده‌ای است و ارتباطی به هم ندارد. (جالب است که عده‌ای از مخالفان برنامه با شیطنت‌هایی مصاحبه کردند و تعطیلی آن‌را به آقا نسبت دادند و حتی به روابط عمومی شبک? سه گفتند که در تماس‌های تلفنی که معترضین دراین‌باره می‌پرسند بگویند تعطیلی آن خواست رهبری بوده؛ این اتفاق واقعاً رخ داد.) آقای دارابی می‌گفتند تعطیل‌اش کردیم چون می‌‌خواهیم درباره‌اش فکر کنیم، برایش اتاق فکر بگذاریم و دوباره راهش بیندازیم. تأسیس جدید برنامه هم این شیر بی‌یال و دم و اشکم است که می‌‌بینید. البته در واقع عمل تعطیل کردنش چیز دیگری بود؛ مستقیماً به انتقادهای من نسبت به صداوسیما مربوط بود. این‌را صریحاً به من گفتند.

 

  اساساً به چه میزان به وجود چندصدایی در رسانه ملی اعتقاد دارید؟

دوران پوشانیدن، ندیده‌گرفتن و نشنیده‌گرفتن یک حرف گذشته است. شما نمی‌توانید بگویید چنین چیزی وجود دارد و رسانه به آن اصلاً نپردازد. خب، شما نپرداز، بی‌بی‌سی به آن می‌‌پردازد، آن‌طورکه دلش می‌‌خواهد. سایت‌ها می‌پردازند آن‌طورکه می‌‌خواهند. دورة سانسور گذشته است. تو نمی‌توانی بگویی نیست. ولی سهمی که می‌دهی باید معلوم باشد که این حرف کجا، چطور و چگونه باید شنیده بشود. ولو به اینکه نماینده‌ای از آن طیف را نمی‌خواهید در برنامه بیاورید؛ ولی آن حرف را باید بگویید. نکتة دیگر اینکه این افرادی که می‌‌توانند در فهرست برنامه قرار بگیرند، اساساً اپوزوسیون نظام نیستند.

خیلی از این‌ها وزیر بودند و الآن نمایندة مجلس هستند. ما چه چیز را در این مناظره‌ها از دست دادیم؟ آقای اطاعت که این‌قدر تند حرف زد، مگر اول برنامه نگفت که من همان زمان انتخابات هم مصاحبه کردم و گفتم که تقلب رخ نداده و انتخابات درست است. اگر رسانه همین یک پیام را منتشر بکند، برایش کافی است. جدا از اینکه تنها گزاره‌های کلامی کافی نیست، حسی که به مخاطب منتقل می‌شود هم مهم است. همین که این اعتمادبه‌نفس نظام که در جایگاه قاضی نشسته است و به وسیلة ابزار صداوسیما در را برای همة حرف‌ها باز کرده است، به مخاطب منتقل شود، یک پیروزی است. درواقع، قبل از اینکه مخاطب به یادش بماند که مهمان یا مجری چه چیزهایی گفت، استقرار، صلابت و اعتمادبه‌نفس نظام را به خاطر می‌سپارد. این معنای کامل رسانه است. این‌ها ملاحظات فهم چندصدایی است. اما دربارة اپوزوسیون رادیکال نظام، به‌هیچ‌وجه موافق نبودم که سهمی از رسانة ملی داشته باشند. ولی دربارة این طیف هم اگر حرفشان را نشنیده و ندیده بگیرید، دیگران سوءاستفاده و مدیریت افکار عمومی خواهند کرد

  دیروز امروز فردا مدعی چندصدایی بود؟

اصلاً. دیروز امروز فردا برنامه‌ای با مخاطب خاص بود. من مخاطبم را مخاطبان حادثة 9دی تعریف کرده بودم و برای تقویت روحیة مردمی که در 9دی به خیابان‌ها آمدند و برای تضعیف روحیة جریان مخالف 9دی این برنامه را تولید کردم و این در حد یک برنامه هم کافی است؛ چراکه یک برنامه قرار نیست همة اهداف سازمان صداوسیما را پوشش دهد. سازمان باید یک خط‌مشی تعیین بکند که هر برنامه، بخشی از این پازل را تکمیل کند و به سرانجام برساند.

  اما توقع از دیروز امروز فردا بیش از اینها بود.

این مشکلی بود که در برخی از مقاطع با آن مواجه بودیم؛ یعنی دربارة موضوعاتی از ما مطالبه می‌کردند که ساحت آن مطالبه، کل سازمان صداوسیما بود. برخی توقع داشتند که دیروز امروز فردا به مباحثی مثل ورزش هم ورود پیدا کند. به‌هرحال به‌نظرم اگر موفقیتی برای این برنامه قائل می‌شویم، این وضعیت را هم در نظر بگیریم که دیروز امروز فردا در خلأ نبود دیگر برنامه‌هایی که باید می‌بودند، اما جایشان را خالی گذاشته بودند، ساخته و پخش شد. لذا این برنامه تا تبدیل‌شدن به برنامه‌ای تراز، به میزان رسیدن من به یک مجری تراز رسانه‌ای، راه و فاصله داشت.

  موافقید که نبود این برنامهها بهنوعی به کمکاری نیروهای رسانهای هم بازمیگردد؟

بله؛ برخی از ما وظیفة خودمان در مقابل رسانة ملی، فقط نقد می‌‌دانیم. اتفاقاً باید پرسید که جبهة فرهنگی انقلاب و بچه‌های حزب‌اللهی چقدر تولید کردند؟ و چقدر خودشان را در آستانة رسیدن به یک تولیدکنندة تراز قرار دادند که دربارة حضور در سازمان مدعی هستند؟ فرض کنید که وزارت ارشاد را متهم کنیم که چرا رمان خوب منتشر نمی‌‌کنید. اما از این مهم‌تر این است که چه کسانی می‌‌توانند رمان درست، محکم و تراز بنویسند. البته، همچنان این مطالبه وجود دارد که وزارت ارشاد به وظایف حمایتی خود از ناشران متعهد درست عمل نمی‌‌کند. این انتقادها به مدیریت سازمان صداوسیما ازطرف کسی چون من مطرح می‌‌شود که سازنده و پای کار بودم و حذف شدم. درعین‌حال روی دیگر انتقادم به بچه‌های حزب‌اللهی هم هست و اینکه باید به مرحلة تولید جدی و درست برسند. مثلاً، درعین‌حال که سیستم دچار آسیب است و به جذب ایده‌های برتر روی نمی‌آورد، از این طرف هم مگر چند فیلم‌نامه‌نویس درست و متعهد وجود دارد که سازمان برای انتخاب میان آن‌ها مخیر باشد؟

  اگر به زمان اتفاقات پس از انتخابات بر گردیم، باز هم خودتان را برای نظام هزینه میکنید؟

در زمان اغتشاشات، بعضی از مجری‌های مطرح گفتند که وضع خراب است و نظام دارد برمی‌گردد و ما دیگر در تلویزیون نظام نمی‌‌آییم و به‌قولی همه، پاها را گچ گرفتند. ما آمدیم و به قول حضرات، توپ خوردیم و جانباز شدیم. آب‌ها که از آسیا افتاد، آن‌ها دوباره پیدایشان شد و ما را انداختند بیرون. یکی از نماینده‌های مجلس یک‌بار من را دید و گفت: «می‌دونی نماینده‌ها وقتی که یک اتفاق سیاسی می‌‌افته، چی می‌گن؟ می‌گن خب، امشب دوباره یامین‌پور میاد و برنامه دوباره شروع میشه... .» باید بگوییم که خیلی کم‌لطفی می‌کنند. کم‌لطفی در حد خیانت به بچه حزب‌اللهی‌هاست. در سازمان اتفاق می‌‌افتد که بچه حزب‌اللهی‌ها به حراست احضار می‌شوند؛ ولی از آدم‌هایی تقدیر و از کسانی تکریم می‌کنند که به لحاظ اخلاقی و سیاسی مشکل دارند.

  یک مقدار مصداقیتر صحبت کنیم.

من از نزدیک، با این‌ها مواجه هستم. بعضی از مجری‌های سازمان که خیلی معروف هستند، هیچ مدیر گروه و هیچ مدیر شبکه‌ای حق ندارد به آن‌ها امر و نهی کند و مستقیم با آقای ضرغامی کار می‌کنند و مستقیم به‌دستور آقای ضرغامی پول می‌گیرند. مثلاً یک میان‌برنامه می‌سازند و برای پخش، به آن‌ها مجوز پخش نمی‌دهند. تهدید می‌کنند که اگر نگذارید من این را پخش کنم، برنامه نمی‌آیم. سازمان هم می‌ترسد و کوتاه می‌آید و می‌گوید بیا پخش کن.

این‌ها همان کسانی هستند که بعد از انتخابات، پاها را گچ گرفتند و نیامدند و اگر پایش بیفتد، هیچ ابایی ندارند از اینکه به راهبردهای اساسی نظام دهن‌کجی کنند؛ ضمن اینکه می‌کنند. دیدید که هر از گاهی حرف‌هایی هم می‌زنند. بهترین حالتش این است که برای پول و برای حفظ برند رسانه‌ای خودشان، برای یک قراردادی پا به سازمان گذاشتند؛ همین.

  از ماجرای تمام شدن دیروز امروز فردا بگویید. ظاهراً اصلاحات از شما آغاز و به شما هم ختم شد.

سری جدید دیروز امروز فردا این‌جوری بود که من دیگر کارگردان و طراح نبودم و فقط مجری بودم. آن هم یک هفته در میان. به آقای دارابی گفتم که چرا به من می‌گویید نباید باشم. چرا به من می‌گویید یک هفته تو، یک هفته رنجبران؟ گفت: «برای اینکه برنامه به اسم تو نباشد. تو شاخص و نماد برنامه نباشی.» گفتم: «چرا با من این کار رو می‌کنی؟» گفت: «ما با همه می‌‌خواهیم این کار رو بکنیم.» گفتم: «همه، کی هستن؟» گفت: «مثلاً فلانی و بهمانی...» گفتم: «چرا از من شروع کردید؟» گفت: «چون تو از خودمان هستی، می‌‌خواهیم این کار رو از تو شروع کنیم.» گفتم که نمی‌آیم و منتظر می‌شوم تا این اتفاق جای دیگری بیفتد. آذرماه این گفت‌وگو را با هم داشتیم. الآن 9ماه می‌‌گذرد و یک برنامه را نتوانستند دست بزنند. یک برنامه را هم نتوانستند مجری‌اش را دو نفر بکنند؛ ولی دوباره تا قرار شد که من بروم به صداو‌سیما، آقای دارابی گفت که یامین‌پور تنها نباشد و مجری‌های برنامه دو نفر باشند. جالب اینجاست که در طرف مقابل، همین‌جور دارند آدم‌های تیپ خودشان را بازتولید می‌کنند. امیدوارم اتفاق خاصی نیفتد اما با این وضعیت باید منتظر باشید و ببینید برخی از مجریان جوان چه اتفاقاتی را صورت خواهند داد.

  این رفتار را تحلیل کردید؟ جواب ذهنیتان چیست؟

مشخص است. وقتی مدیران در جلسات می‌‌نشینند، می‌گویند که یامین‌پور بی‌بی‌سی‌ برو که نیست که آبروی ما را ببرد. نهایت می‌‌رود یک روزنامه یا سایت داخلی راه می‌‌اندازد. اما خیلی از مجری‌ها هستند که به‌محض فشار، این‌ کار را خواهند کرد و از کشور خارج می‌‌شوند. این‌جوری با خودشان حساب‌وکتاب می‌‌کنند. بسیاری از این‌ها سوا از اعتباری که سازمان صداوسیما به آن‌ها تقدیم می‌کند، درآمدهای هنگفتی از تبلیغات دارند. سازمان صداوسیما هم از این رشد کاذب هیچ احساس خطری نمی‌کند. هر وقت هم که بیایند، بر صدر نشینند و قدر ببینند.

حضرت آقا تأکید کرده‌اند که خودی‌ها باید گرامی داشته بشوند، مکرراً فرموده‌اند کار فرهنگی باید به دست خودی‌ها باشد؛ این اتفاق در صداوسیما برعکس است. خودی‌ها منزوی‌اند، البته اگر بتوانید روش‌تان را عوض کنید و به جزئی از سیستم تبلیغاتی یک مدیر مبدل بشوید، وضعیت فرق خواهد کرد.

  قصد برگشتن ندارید؟

چند روز پیش، نزد قائم‌مقام سازمان بودم. بیش از یک ساعت گفت‌و‌گو کردیم. ایشان می‌خواست بنده را متقاعد کند که به سازمان برگردم. گفتم آقای موسوی مقدم، شما خیال کردی که من مثل این بچه‌ها هستم که قهر کنم و بروم و بگویم: «دیگه نمیام تلویزیون.» آشکارا به شما می‌گویم که من نیازم به تلویزیون بیشتر از نیاز تلویزیون به من است. چون یک‌سری حرف‌ها دارم که فقط باید در تلویزیون بگویم. اصلاً صداوسیما مال ماست؛ چه کسی گفته مال شماست. اولویت اول ما همیشه رسانه است. امکان ندارد که به من بگویند بیا و نروم. منتهی شرایط باید فراهم باشد. دیروز امروز فردا الآن دقیقاً نابود شده است و من هم اگر با این شرایط می‌رفتم، قطعاً نابود می‌‌شدم. حتی شما هم نمی‌‌آمدید با من مصاحبه کنید. می‌رفتید و در نشریه‌تان من را لعن می‌کردید. اگر فضای مناسبی باشد، قطعاً دوباره به صداوسیما خواهم رفت. ولی فعلاً که بنا بر نظر معاون سیما ممنوع‌التصویر هستم.

  آیند? رسانه ملی را چطور ارزیابی میکنید؟

در آینده‌ای نزدیک، انحصار رسانه‌ای از دست صداوسیما خارج خواهد شد. صداوسیما الآن این امکان را دارد که با جذب نخبه‌های حوزه رسانه‌ای، منحصربه‌فردبودن خودش را حفظ کند. در غیراین‌صورت و پس از شکستن این انحصار، به تعداد تمام این نخبگان، رسانه خواهیم داشت.  در این زمان، مخاطب قدرت انتخاب دارد و به‌سمت محصول برتر گرایش پیدا خواهد کرد. تنها کافی است وعدة افزایش سرعت دسترسی به فضای مجازی عملی شود و تلویزیون‌های اینترنتی یا بوردکست‌ها تأسیس شوند. آن زمان شما در منزل خودتان هم می‌‌توانید یک رسانه باشید؛ تولید کنید و بر روی فضای مجازی منتشر کنید. این انحصار شکسته خواهد شد و رسانة ملی، مزیت نسبی خودش را که انحصار در پخش است، از دست خواهد داد. انحصار تولید که پیش‌تر شکسته شده بود و الآن کسی به شما برای اینکه بخواهید تولید کنید، کاری ندارد.

 اگر انحصار پخش و توزیع هم شکسته شود، تلویزیون چیزی برای ارائه نخواهد داشت. اگر آن نخبه‌های رسانه‌ای را جذب نکند، این اتفاق خواهد افتاد. الآن اگر کسی مثلاً برنامة رو به فردا را در شبکة خانگی تولید و توزیع کند، تلویزیون چه کار می‌‌خواهد بکند؟ درحالی‌که دیگر حد و مرزها و محدودیت‌های تلویزیون وجود ندارد و می‌تواند مناظره‌ای چالشی، براساس اعتباری که در ذهن مخاطب دارد، تولید و توزیع کند.  حال این وضعیت را در چند هزار ضرب بکنید؛ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این فقط دربارة رقبای رسانه‌ای صداوسیما وجود دارد. اگر به این وضعیت، رقبای فکر و گفتمانی تلویزیون را هم اضافه کنید که عملاً بحرانی جدی تولید خواهد شد. تصور این مطلب این‌چنین است که همزاد نفوذ مجازی فیس‌بوک در حوزة رسانه‌های تصویری رخ دهد و این اتفاق در دو سال آینده رخ خواهد داد. دیر و زود دارد؛ ولی سوخت و سوز ندارد.

 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی